to enjoy oneself, to go pleasuring, to have fun, to feel euphoric or high, to get a kick (out of), to have lots of fun, to luxuriate, to disport, to revel
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
روزهای تعطیل با دوستانم به دربند میرفتیم و کیف میکردیم.
On holidays, my friends and I used to go to Darband and have lots of fun.
همیشه وقتی به رستوران میرویم، کیف میکنیم.
We always have lots of fun when we go to the restaurant.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کیف کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کیف کردن