inquirer, enquirer (someone who asks about someone's well-being)
inquirer
enquirer
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
عیادت احوالپرس برای بیمار تنها جنبهی آرامشبخشی داشت.
The inquirer’s visit was a comfort to the lonely patient.
احوالپرس آمد تا ببیند چگونه درحال بهبود هستم.
The enquirer visited to see how I was recovering.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «احوالپرس» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/احوالپرس