to add, to annex, to increase, to score up, to (sum) up, to augment, to superadd, to append, to raise
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آویشن را به سوپ اضافه کردم.
I added thyme to the soup.
مالیات را اضافه کردن (یا کاستن)
to increase (or decrease) taxation
عاشق اضافه کردن آجیل ماکادمیا به کوکیهایم هستم.
I love adding macadamias to my cookies.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «اضافه کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/اضافه کردن