most, for the most part, mostly, regularly, frequently, often
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
من اغلب به آنجا میروم.
I go there frequently.
ما اغلب معنی واقعی دگرگونی را درک نمیکنیم.
We often fail to apprehend the real meaning of change.
زین اغلب پشت اسب را زخم میکند.
A saddle often galls the back of a horse.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «اغلب» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/اغلب