آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

    اول به انگلیسی

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    صفت
    فونتیک فارسی / avval /

    superior, innitial, first rate, first, beginning, primal, premiere, primary, prime, leading, foremost, chief, incipient

    superior

    innitial

    first rate

    first

    beginning

    primal

    premiere

    primary

    prime

    leading

    foremost

    chief

    incipient

    نخست

    چندین رقیب برای کسب مقام اول تلاش می‌کردند.

    Several contenders were vying for first place.

    رقاصه‌ی اول باله‌ی پاریس

    the premiere danseuse of the Paris ballet

    اسم
    فونتیک فارسی / avval /

    beginning, start, commencement, outset

    beginning

    start

    commencement

    outset

    آغاز

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    این تازه اول کار است.

    This is just the beginning.

    اول مسابقه هیجان‌انگیز بود.

    The start of the race was thrilling.

    قید
    فونتیک فارسی / avval /

    first

    first

    در ابتدا

    خیاط اول می‌برد، بعد کوک می‌زند و سپس چرخ می‌کند.

    The tailor first cuts, then bastes and finally sews on the machine.

    اول ایمنی

    Safety first.

    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد اول

    با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

    مترادف:
    آغاز ابتدا ازل اوان اوایل بدو عنفوان غره نخست یکم
    متضاد:
    آخر انتها

    سوال‌های رایج اول

    اول به انگلیسی چی می‌شه؟

    کلمه «اول» به انگلیسی first است و به ترتیب زمانی یا مکانی اشاره دارد. این کلمه برای بیان جایگاه نخست یا ابتدایی در میان مجموعه‌ای از چیزها یا رویدادها استفاده می‌شود.

    «اول» نه‌تنها در موقعیت‌های زمانی، بلکه در زمینه‌های دیگر مانند رتبه‌بندی، ترتیب و اولویت‌ها نیز به‌کار می‌رود و نقش مهمی در توصیف جایگاه یا آغاز یک روند یا فرآیند دارد.

    در کاربرد زمانی، «اول» به لحظه یا رویدادی اشاره دارد که نخستین در یک دنباله یا ترتیب زمانی قرار دارد. به‌عنوان مثال، وقتی کسی می‌گوید «اول صبح از خواب بیدار شدم»، این جمله اشاره به آغاز روز دارد.

    همچنین در تاریخ یا رویدادهای خاص، استفاده از کلمه «اول» به معنای شروع یک اتفاق یا وضعیت است که تأثیر زیادی در ادامه رویدادها دارد. برای مثال، " ملاقات اول ما در پارک برگزار شد" اشاره به اولین تجربه یا رخداد خاص دارد.

    در زمینه رتبه‌بندی و ترتیب، «اول» معمولاً به بالاترین یا مهم‌ترین جایگاه اشاره می‌کند. در رقابت‌ها یا مسابقات، فردی که در مکان اول قرار دارد، معمولاً به‌عنوان برنده شناخته می‌شود. این کلمه در مقایسه با سایر افراد یا اشیاء، نخستین و برترین بودن را می‌رساند. برای مثال، "اولین نفر در صف" یا "نفر اول منتخب در کنکور" به بهترین موقعیت در یک دسته‌بندی اشاره دارد.

    علاوه بر این، «اول» می‌تواند در موقعیت‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی به معنای آغازگر یا اولین بودن در انجام یک کار، فعالیت یا اقدام خاص باشد. در روابط اجتماعی نیز ممکن است «اول» به شخصی اشاره کند که در موقعیت اولیه یا آغازین یک رویداد یا تجربه قرار دارد. این می‌تواند در موقعیت‌هایی مانند «قدم اول در یادگیری یک زبان» به‌کار رود.

    ارجاع به لغت اول

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «اول» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/اول

    لغات نزدیک اول

    • - اوگاندا
    • - اوگاندایی
    • - اول
    • - اول بودن
    • - اول به کسی سلام کردن
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.