to be (the) first, to come first, to lead, to be ahead of, to exceed
to befirst
to come first
to lead
to be ahead of
to exceed
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آنها برای اول بودن در جدول ردهبندی در طول فصل سخت تلاش کردند.
They worked hard to lead the standings throughout the season.
تیم ما هدف دارد که در مسابقه اول باشد.
Our team aims to be first in the competition.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «اول بودن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/اول بودن