فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

باریدن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

بارش کردن

فونتیک فارسی

baaridan
فعل لازم
to rain, to radiate, to fall, to snow, to spatter, to come down, to drizzle, to shower, to hail, to precipitate, to pour down

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- درست زمانی که به کافه رسیدیم برف شروع به باریدن کرد.

- It started to snow just as we arrived at the café.

- احتمال باریدن

- apt to rain
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد باریدن

  1. مترادف:
    باران آمدن
    متضاد:
    باراندن
  1. مترادف:
    برف‌آمدن تگرگ آمدن
  1. مترادف:
    سرازیر شدن
  1. مترادف:
    ریختن فرو ریختن

ارجاع به لغت باریدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «باریدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/باریدن

لغات نزدیک باریدن

پیشنهاد بهبود معانی