زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

باریدن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / baaridan /

to rain, to radiate, to fall, to snow, to spatter, to come down, to drizzle, to shower, to hail, to precipitate, to pour down

بارش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

درست زمانی که به کافه رسیدیم برف شروع به باریدن کرد.

It started to snow just as we arrived at the café.

احتمال باریدن

apt to rain

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد باریدن

  1. مترادف:
    باران آمدن
    متضاد:
    باراندن
  1. مترادف:
    برف‌آمدن تگرگ آمدن
  1. مترادف:
    سرازیر شدن
  1. مترادف:
    ریختن فرو ریختن

ارجاع به لغت باریدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «باریدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/باریدن

لغات نزدیک باریدن

پیشنهاد بهبود معانی