آخرین به‌روزرسانی:

بدوی به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

صحرانشین

فونتیک فارسی

badavi
صفت

Bedouin, wanderer, nomad, roamer

قبیله‌ی بدوی در صحرا با شترها و خیمه‌هایشان سفر کردند.

The Bedouin tribe traveled across the desert with their camels and tents.

افراد بدوی ارتباطی عمیق با زمین و منابع آن دارند.

The Bedouin people have a deep connection to the land and its resources.

ابتدایی، آغازی

فونتیک فارسی

badavi
صفت

primitive, primal, of an early stage, antediluvian, prime, initial, rude, germinal

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

نقاشی‌های بدوی درون غار

rude cave drawings

قبایل بدوی آفریقا

African primitive tribes

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بدوی

  1. مترادف:
    آغازی آغازین ابتدایی
  1. مترادف:
    بادیه‌نشین صحرانشین صحراگرد بیابان‌نشین بیابان‌گرد
    متضاد:
    شهرنشین شهری

ارجاع به لغت بدوی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بدوی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بدوی

لغات نزدیک بدوی

پیشنهاد بهبود معانی