آخرین به‌روزرسانی:

بزرگ شدن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / bozorg shodan /

to grow up, to grow, to become large, to become big, to become aggrandized, to enlarge

رشد کردن، نمو کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

این گیاه کوچک با گذشت زمان بزرگ خواهد شد.

The small plant will become large over time.

گیاهان باغ در بهار به‌سرعت بزرگ می‌شوند.

The plants in the garden grow quickly during spring.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بزرگ شدن

  1. مترادف:
    رشد کردن نمو کردن
    متضاد:
    کوچک شدن
  1. مترادف:
    بالغ شدن برومند شدن رشید شدن
  1. مترادف:
    تنومند شدن جسیم شدن گنده‌شدن

ارجاع به لغت بزرگ شدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بزرگ شدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بزرگ شدن

لغات نزدیک بزرگ شدن

پیشنهاد بهبود معانی