فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

بستری شدن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

ناخوش شدن، در اثر بیماری در بستر خوابیدن

فونتیک فارسی

bastari shodan
فعل لازم

to be confined to bed, to become bedridden

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

قبل از اینکه بستری شود تصمیم گرفت به هاوایی برود.

Before he became bedridden, he decided to go to Hawaii

در اثر آنفلوانزا بستری شد.

She was confined to bed with the flu.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بستری شدن

  1. مترادف:
    بستری‌گشتن بیمار شدن مریض شدن ناخوش گردیدن

ارجاع به لغت بستری شدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بستری شدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بستری شدن

لغات نزدیک بستری شدن

پیشنهاد بهبود معانی