to be confined to bed, to become bedridden
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
قبل از اینکه بستری شود تصمیم گرفت به هاوایی برود.
Before he became bedridden, he decided to go to Hawaii
در اثر آنفلوانزا بستری شد.
She was confined to bed with the flu.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بستری شدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بستری شدن