آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

بستری شدن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / bastari shodan /

to be confined to bed, to become bedridden

to be confined to bed

to become bedridden

ناخوش شدن، در اثر بیماری در بستر خوابیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

قبل از اینکه بستری شود تصمیم گرفت به هاوایی برود.

Before he became bedridden, he decided to go to Hawaii

در اثر آنفلوانزا بستری شد.

She was confined to bed with the flu.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بستری شدن

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
بستری‌گشتن بیمار شدن مریض شدن ناخوش گردیدن

ارجاع به لغت بستری شدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بستری شدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بستری شدن

لغات نزدیک بستری شدن

پیشنهاد بهبود معانی