آخرین به‌روزرسانی:

بو به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

رایحه

فونتیک فارسی

boo
اسم

smell, odor, fragrance, fetor, scent, bouquet, stink, aroma, stench, whiff

این خوراک بو و طعم ناخوشایندی دارد.

This food has a disagreeable smell and taste.

موش کور غذای خود را تنها از طریق بو پیدا می‌کند.

A mole finds its food by smell alone.

نشانه، رد، اثر

فونتیک فارسی

boo
اسم

trace, sign, hint, tinge

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

هیچ بویی از زندگی در ساختمان متروکه نمی‌آمد.

There was not a trace of life in the abandoned building.

بوی تقلب

hint of cheat

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بو

  1. مترادف:
    رایحه ریح شمه شمیم عطر نفحه نکهت
  1. مترادف:
    امید آرزو
  1. مترادف:
    بادا باشد

ارجاع به لغت بو

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بو» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بو

لغات نزدیک بو

پیشنهاد بهبود معانی