زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

تصادفی به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

صفت قید
فونتیک فارسی / tasaadofi /

accidental, coincidental, accidentally, haphazard, casual, casually, adventitious, fortuitous, chance, by chance, coincidentally, contingent, random, undeliberate, unintentional, inadvertent, involuntary, unexpected, unplanned, unintended, incidentally, perchance, art random, haphazardly

اتفاقی

شلیک تصادفی اسلحه

the accidental firing of a gun

آشنایی او با وزیر کاملاً تصادفی بود.

His knowledge of the minister was quite adventitious.

صفت
فونتیک فارسی / tasaadofi /

involved in an accident, collided, crashed

قرارگرفته در معرض تصادف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

برخی از اتومبیل‌های تصادفی اوراق می‌شوند.

Some of the cars that are involved in accidents are junked.

موتور تصادفی

the crashed motorcycle

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تصادفی

  1. مترادف:
    s
  1. مترادف:
    اتفاقی حادثی
  1. مترادف:
    غیرمترقبه تصادفتصادف

ارجاع به لغت تصادفی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تصادفی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تصادفی

لغات نزدیک تصادفی

پیشنهاد بهبود معانی