to try, to struggle, to endeavor, to exert (oneself), to sweat, to strain, to strive, to push, to scramble, to toil, to tussle, to labor
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
برای امرار معاش تلاش کردن
to scramble for a living
هرچه تلاش کردم نتوانستم شغلی پیدا کنم.
No matter how I tried, I couldn't find a job.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تلاش کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تلاش کردن