to suffocate, to strangle, to choke, to stifle, to asphyxiate, to bruke, to garrote, to smother, to throttle, to wring the neck
او سعی کرد با متکا مرا خفه کند.
He tried to choke me with the pillow.
آتش را خفه کردن
to smother a fire
to extinguish, to suppress, to muffle, to shut up, to silence
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پردههای سنگین صداهای خیابان را خفه میکند.
The heavy curtains muffle the sound of the street.
معلم با نگاهی جدی کلاس پرسروصدا را خفه کرد.
The teacher silenced the noisy classroom with a stern look.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خفه کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خفه کردن