آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

خواستن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل متعدی
فونتیک فارسی / khaastan /

to wish, to want, to desire, to request, to yearn, to aspire, to desiderate

to wish

to want

to desire

to request

to yearn

to aspire

to desiderate

درخواست کردن

من می‌خواهم دوستانم بیشتر به دیدن من بیایند.

I wish my friends would visit more often.

من آرامش خانه‌ی کودکی‌ام را می‌خواهم.

I yearn for the comfort of my childhood home.

فعل متعدی
فونتیک فارسی / khaastan /

to require, to demand, to claim

to require

to demand

to claim

نیاز داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

این شغل سطح بالایی از مهارت و تجربه را می‌خواهد.

This job requires a high level of skill and experience.

معلم از دانش‌آموزان خود احترام می‌خواهد.

The teacher will demand respect from her students.

فعل متعدی
فونتیک فارسی / khaastan /

to be overdue, to claim to be owned to, to demand payment

to be overdue

to claim to be owned to

to demand payment

طلب داشتن

مالک اجاره‌بها را برای اجاره‌ی معوقه خواست.

The landlord demanded payment for the overdue rent.

او ارث بزرگی از پدربزرگش را می‌خواهد.

He claims to be owned to a vast inheritance from his grandfather.

فعل متعدی
فونتیک فارسی / khaastan /

to call, to summon, to demand the presence of, to request the presence of

to call

to summon

to demand the presence of

to request the presence of

فرا خواندن

ندای ضعیف کمک خواستن را از دور شنیدم.

I heard a faint call for help in the distance.

آن‌ها نیاز دارند کارشناسانی برای کنفرانس بخواهند.

They need to request the presence of experts for the conference.

فعل متعدی
فونتیک فارسی / khaastan /

to love, to have a crush on, to be in love (with)

to love

to have a crush on

to be in love

خاطرخواه بودن

او همکارش را می‌خواهد.

He has a crush on his coworker.

خواستن او بهترین احساسی است که تابه‌حال داشته‌ام.

To be in love with her is the best feeling I've ever had.

فعل متعدی
فونتیک فارسی / khaastan /

to intend, to purpose, to be about to, to be going to

to intend

to purpose

to be about to

to be going to

قصد کردن

من می‌خواهم پروژه‌ام را تا پایان هفته تمام کنم.

I intend to finish my project by the end of the week.

او می‌خواهد امسال یک زبان جدید یاد بگیرد.

She purposed to learn a new language this year.

فعل متعدی
فونتیک فارسی / khaastan /

to will, to be determined to

to will

to be determined to

اراده کردن

او می‌خواهد که پروژه را به‌موقع تمام کند.

She will be determined to finish the project on time.

او می‌خواهد که نمراتش را در این ترم بهبود بخشد.

He is determined to improve his grades this semester.

فونتیک فارسی / khaastan /

will, shall

will

shall

(فعل کمکی)

آن‌ها برای شام به ما ملحق خواهند شد.

They will join us for dinner.

اگر سخت کار کنی، موفق خواهی شد.

You shall succeed if you work hard.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خواستن

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
تصمیم داشتن قصدداشتن مصمم ب

ارجاع به لغت خواستن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خواستن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خواستن

لغات نزدیک خواستن

پیشنهاد بهبود معانی