to request, to ask (for), to call (for), to beg, to demand, to pray, to entreat, to implore, to beseech, to petition, to plead, to appeal
to request
to ask
to call
to beg
to demand
to pray
to entreat
to implore
to beseech
to petition
to plead
to appeal
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
خواهش کرد که به او اجازه بدهند حرف بزند.
He requested that he be allowed to speak.
خواهش کردیم که تصمیم خود را عوض کند؛ ولی او ثابتقدم باقی ماند.
We begged him to change his decision but he remained inflexible.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خواهش کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خواهش کردن