to read, to study, to pore (over), to peruse
پساز خواندن نامهاش به این نتیجه رسیدم که با ازدواج آنها مخالف است.
After reading her letter, I concluded that she is against their marriage.
قادر به خواندن
able to read
to sing, to warble, to croon
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
با حرارت و اشتیاق آواز خواندن
to sing with expression
پرنده از بالای درخت، آوازش را خواند.
The bird warbled its song from the treetop.
to name, to call, to term
او تصمیم گرفت تولهسگ جدیدش را مکس بخواند.
She decided to name her new puppy Max.
لطفاً اگر به کمک نیاز دارید، مرا بخوانید.
Please call me if you need any help.
to be suitable, to match, to conform, to be in agreement (with), to go with, to suit
این شغل برای کسی که دارای سابقهی قوی در بازاریابی است، خوانده شده است.
This job is suitable for someone with a strong background in marketing.
پیراهنش با کفشهایش نمیخواند.
Her dress does not match her shoes.
ادبی to invite, to beckon, to summon
لبخند او به معنای خواندنش به گفتوگو بود.
Her smile was meant to invite him into the conversation.
او تصمیم گرفت دوستانش را برای جمعی دوستانه بخواند.
She decided to summon her friends for an impromptu gathering.
to understand, to realize, to recognize, to get to know
او نتوانست دلیل ناراحتیش را بخواند.
He couldn't understand why she was upset.
من بهسرعت استعداد او را در نقاشی خواندم.
I quickly recognized her talent for painting.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خواندن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خواندن