to write, to draft, to put down, to jot down, to inscribe, to scrawl, to scribble, to pen
هر هفته به پدر و مادرم نامه مینوشتم.
I used to write to my parents every week.
گفتههای او را بنویس
write down what he says
to author, to poetize, to compose, to indite
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
نوشتن مقاله اصلاً کاری نداشت (مثل آب خوردن بود).
Writing the essay was a piece of cake.
او تاکنون چندین کتاب نوشته است
so far, he has written several books
مشغول نوشتن فرهنگ جدیدی هستم.
I am busy writing a new dictionary.
یکی از رمانهایی که او تالیف کرده است
one of the novels which he has authored
writing, inscribing, putting down, taking notes
نگارش توضیحی (نوشتن در بیان اندیشه یا پدیده و غیره)
expository writing
خواندن و نوشتن
reading and writing
نوشتن او چندان خوب نیست
his writing is not so good
slobber
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نوشتن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نوشتن