آیکن بنر

فقط تا پایان شهریور فرصت دارید اشتراک را با قیمت فعلی تهیه کنید

خرید اشتراک با قیمت فعلی فقط تا پایان شهریور

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

خوشایند به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

صفت
فونتیک فارسی / khoshaayand /

good, pleasant, pleasing, nice, sweet, bonny, decent, welcome, congenial, bland, balmy, cool, likeable, palatable, savory, piquant, delicate, enjoyable, acceptable, agreeable, delightful, flattering, winsome, winning, dreamy, blissful, lovely, refreshing, graceful, gentle

good

pleasant

pleasing

nice

sweet

bonny

decent

welcome

congenial

bland

balmy

cool

likeable

palatable

savory

piquant

delicate

enjoyable

acceptable

agreeable

delightful

flattering

winsome

winning

dreamy

blissful

lovely

refreshing

graceful

gentle

مقبول، پسندیده، شایسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

بوی خوشایند

an agreeable smell

لبخند خوشایند

a bland smile

نمونه‌جمله‌های بیشتر

مکالمه کردن با او خوشایند بود.

It was pleasant to converse with her.

صدای پای پدرم برایم آشنا و خوشایند بود.

My father's footfall was familiar and pleasant to me.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خوشایند

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

ارجاع به لغت خوشایند

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خوشایند» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خوشایند

لغات نزدیک خوشایند

پیشنهاد بهبود معانی