cousin, maternal aunt's daughter
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
خانه متعلق به دخترخالهام بود.
The house belonged to my cousin.
دخترخالهاش برای او ارثیهی کوچکی گذاشته بود.
Her cousin had left her a small legacy.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دختر خاله» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دختر خاله