to drive, to sail, to propel, to ride, to lead, to harry, to fly, to pilot, to run, to pull, to repel, to steer, to handle, to race, to urge, to herd, to wave, to row, to navigate, to drift, to flap, to scull
در جهت مخالف ترافیک راندن
to drive against the traffic
راندن قایق خلاف جهت رودخانه دشوار است.
It is hard to row a boat up a river.
یکچرخه وسیلهی نقلیهای است که راندن آن به تعادل بالایی نیاز دارد.
The unicycle is a vehicle that requires great balance to ride.
to drive away, to expel, to send, to shoo (away), to alienate, to ostracize
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سیاستمداریهای زننده ممکن است مشتریان وفادار را از خود براند.
The harsh policies might drive away loyal customers.
به نظر میرسید که تکبر او دوستان احتمالی را از خود میراند.
His arrogance seemed to shoo away potential friends.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «راندن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/راندن