امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

راندن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

رانندگی کردن، به حرکت درآوردن

فونتیک فارسی

raandan
فعل متعدی
to drive, to sail, to propel, to ride, to lead, to harry, to fly, to pilot, to run, to pull, to repel, to steer, to handle, to race, to urge, to herd, to wave, to row, to navigate, to drift, to flap, to scull

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

- در جهت مخالف ترافیک راندن

- to drive against the traffic

- راندن قایق خلاف جهت رودخانه دشوار است.

- It is hard to row a boat up a river.

- یک‌چرخه وسیله‌ی نقلیه‌ای است که راندن آن به تعادل بالایی نیاز دارد.

- The unicycle is a vehicle that requires great balance to ride.
دور کردن

فونتیک فارسی

raandan
فعل متعدی
to drive away, to expel, to send, to shoo (away), to alienate, to ostracize

- سیاست‌مداری‌های زننده ممکن است مشتریان وفادار را از خود براند.

- The harsh policies might drive away loyal customers.

- به نظر می‌رسید که تکبر او دوستان احتمالی را از خود می‌راند.

- His arrogance seemed to shoo away potential friends.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد راندن

  1. مترادف:
    رانندگی کردن
  1. مترادف:
    بیرون کردن دور کردن رانش
  1. مترادف:
    تاراندن طرد کردن
  1. مترادف:
    تبعید کردن نفی‌بلد کردن

ارجاع به لغت راندن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «راندن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/راندن

لغات نزدیک راندن

پیشنهاد بهبود معانی