ritual, ritualistic, traditional, ceremonial, customary
ritual
ritualistic
traditional
ceremonial
customary
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
رقص رسومی هر شب هنگام غروب اجرا میشد.
The ritual dance was performed every evening at sunset.
او برای مراسم، لباس رسومی پوشید.
She wore a traditional dress for the ceremony.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «رسومی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/رسومی