to express one's consent, to consent, to approve, to accede, to accept, to countenance, to acquiesce, to nod, to assent, to sanction
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
شوهر میخواست خانه را بفروشد؛ ولی زنش رضایت نمیداد.
The husband wanted to sell the house but the wife would not consent.
پساز بحثهای زیاد، او تصمیم گرفت به درخواست آنها رضایت دهد.
After much discussion, she decided to accede to their request.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «رضایت دادن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/رضایت دادن