آخرین به‌روزرسانی:

سفر کردن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / safar kardan /

to travel, to go on a journey, to take a trip, to journey, to roll, to voyage, to peregrinate, to cruise

مسافرت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

در شب سفر کردن

to travel by night

در فضا سفر کردن

to travel in space

نمونه‌جمله‌های بیشتر

بازنشسته‌ی سالمند با سفر کردن از دوران بازنشستگی‌اش لذت برد.

The old pensioner enjoyed her retirement by traveling.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سفر کردن

  1. مترادف:
    مسافرت کردن مسافرت رفتن سفر رفتن کوچیدن مهاجرت کردن هجرت کردن
    متضاد:
    مقیم شدن

ارجاع به لغت سفر کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سفر کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سفر کردن

لغات نزدیک سفر کردن

پیشنهاد بهبود معانی