hunter, huntsman, huntress, sportsman, predator
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
شکارچی دو مرغابی وحشی شکار کرد.
The hunter bagged two wild ducks.
پلنگ شکارچی پرتوانی است.
The tiger is a mighty hunter.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شکارچی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شکارچی