aid, assistance, help, cooperation, succor, succour, assist, avail, subvention
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مردم دهکدهی مجاور به مدد زلزلهزدگان شتافتند.
the people of the nearby village rushed to the aid of earthquake victims
مدد خواستن
to seek help, to ask for assistance
مدد رساندن
to go to the aid of, to extend help (to), to succor, to succour
مدد معاش
cost of living subsidy
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مدد» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مدد