to take care, to be watchful, to observe, to supervise, to care, to watch, to look after, to proctor, to ensure, to police
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
میتوانی چند ساعت از بچهها مراقبت کنی؟
Can you take care of the kids for a few hours?
من باید این آخر هفته از پدربزرگ و مادربزرگ پیرم مراقبت کنم.
I need to look after my elderly grandparents this weekend.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مراقبت کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مراقبت کردن