عامیانه sickly, somewhat ill, indisposed, ailing
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
ظاهر مریضاحوال او باعث شد که همه در مورد سلامتیاش سوال کنند.
His sickly demeanor made everyone question his health.
او کمی مریضاحوال به نظر میرسید، اما بر حضور در جلسه اصرار داشت.
She appeared somewhat ill, but she insisted on attending the meeting.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مریضاحوال» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مریضاحوال