ill, sick, patient, diseased, unhealthy, sick person, unwholesome, indisposed, ailing, unwell
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سالم نبودن، مریض بودن، نزار بودن
be in poor health
معلم مریض است؛ بنابراین امروز کلاس نخواهیم داشت.
The teacher is sick; consequently, we won't have class today.
پدرش مریض است؛ ولی او عین خیالش نیست.
His father is ill but he doesn't give a damn.
زهرا مریض شد.
Zahra became ill.
آنقدر خورد که مریض شد.
He ate himself sick.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مریض» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مریض