مستاصل به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

بیچاره، درمانده

فونتیک فارسی

mosta'sal
صفت
driven to extremities, helpless, prostrated, powerless, at the end of one's rope, desperate, put at bay, stranded

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

- شکستش او را مستاصل کرد.

- His failure made him desperate.

- هیچ پولی برایم نمانده بود و مستاصل بودم.

- I had no money left and was desperate.

- در برابر کسانی که دوستشان داری، مستاصلی.

- You are helpless against those you love.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مستاصل

ارجاع به لغت مستاصل

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مستاصل» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مستاصل

لغات نزدیک مستاصل

پیشنهاد بهبود معانی