helpless, desolate, castaway, forlorn, desperate, beaten, stranded, prostrate, distressed, frustrated
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
به خاطر اتصال ضعیف اینترنتم درمانده شده بودم.
I was frustrated with my slow internet connection.
او از عدم موفقیتش در پیدا کردن شغل درمانده شده بود.
He was frustrated with his lack of success in finding a job.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «درمانده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/درمانده