tired, exhausted, spent, worn-out, jaded, heavy, beat, wearied, winded, pooped, worn, washed-out, fatigued, enervated, fed up, weary
استدلال «تو دیشب کم خوابیدی و امروز خیلی کار کردی؛ بنابراین خسته هستی.» استدلال علت به معلول است
"you slept little last night and worked hard today; therefore, you are tired" is a priori reasoning
از اینهمه حرف مفت دربارهی طلاق احتمالی آنها خسته شدهام.
I am tired of all the chitchat about their probable divorce.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خسته» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خسته