joke, clowning, jest
محاکمهی آنها مسخره بود.
Their trial was a joke.
مسخره بازی درآوردن
to clown around
ridiculous, laughable, riot, off-the-wall, jocular
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
این قوانین مسخره باید سالها پیش از میان برداشته میشدند.
These ridiculous rules should have been done away with years ago.
او اغلب حرفهای مسخره میزند.
He often says ridiculous things.
عامیانه sendup, cockamamie, cockeyed, off-the-wall
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مسخره» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مسخره