coppery, cupric, cupreous
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
یک تکه سیم مسی
a piece of copper wire
برق در سیم مسی بهتر جریان پیدا میکند.
Electricity flows better in copper wires.
یک ظرف مسی بزرگ را روی آتش قرار داد.
He placed a large copper vessel over the fire.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مسی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مسی