آخرین به‌روزرسانی:

مشخص کردن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل متعدی
فونتیک فارسی / moshakhkhas kardan /

to define, to specify, to decide, to distinguish, to mark, to determine, to characterize, to designate, to demarcate, to differentiate

معین کردن، واضح کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

زمان و مکان را مشخص کردن

to specify the time and place

برنامه‌ریزی شغلی اثربخش شامل تعیین مهارت‌ها، علایق و ارزش‌های فرد برای مشخص کردن بهترین مسیر شغلی است.

Effective career planning involves assessing one's skills, interests, and values to determine the best career path.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مشخص کردن

  1. مترادف:
    معلوم کردن تعیین کردن معین کردن
  1. مترادف:
    تشخیص دادن

ارجاع به لغت مشخص کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مشخص کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مشخص کردن

لغات نزدیک مشخص کردن

پیشنهاد بهبود معانی