to affect coyness, to mince, to dally, to act coyly, to demur
خیلی ناز میکنی.
You act so coyly.
به ناهار دعوتش کردم ولی ناز کرد.
I invited her to lunch, but she demurred.
to stroke kindly, to pat, to touch affectionately
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تینا گربهاش را ناز میکند.
Tina pats her cat.
سر سگ را ناز کرد.
She patted the dog on the head.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ناز کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ناز کردن