تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- ناز و کرشمهی او آتش هوس شاعر را افروختهتر کرد.
- با ناز حرف زدن
- او در ناز و نعمت زندگی میکند.
- او در دامان تجمل و وفور (در ناز و نعمت) پرورش یافته بود.
- خواستم گربه را ناز کنم؛ ولی دستم را چنگ زد.
- او را به ناهار دعوت کردم اما ناز کرد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ناز» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ناز