darling, pet, valentine, truelove, lover, minion, mistress, beloved
محبوب مردم
minion of the people
او محبوب تودهها بود.
He was in favor with the masses.
desirable, favorite, beloved, popular, well thought of, favored, dear, lief
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
رفتار مداراآمیز او با شاگردانش او را محبوب کرد.
His lenient treatment of his students made him popular.
خوراک محبوب من
my favorite dish
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «محبوب» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/محبوب