friend, beloved, lover
او حبیب من است
he is my beloved
شوهر حبیبم
my beloved husband
masculine proper noun, Habib
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
حبیب در جنگ آسیب جدی دیده بود
Habib was seriously maimed in the war
حبیب شبیه پدرش است
Habib is like his father in looks
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «حبیب» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/حبیب