honor, pride, glory, vaunting, magnificence, boasting, brag, boast, bragging, fanfare, buncombe, gasconade
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پیروزی تیم باعث فخر آنان شد.
The team's victory filled them with pride.
هنرمند آخرین شاهکارش را با فخر و هیجان به نمایش گذاشت.
The artist displayed their latest masterpiece with pride and excitement.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «فخر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فخر