candidate, nominated, nominee, office seeker
نامزد سنا در سرتاسر ایالت ایوا سخنرانی و تبلیغ سیاسی کرد.
The candidate for the Senate barnstormed through Iowa.
برای نامزد انتخاباتی جلب کمک کردن
to boost a candidate
این نمایشنامه نامزد دریافت جایزه است.
This play is a candidate for the prize.
fiance', fiancee', engaged, betrothed, affianced, intended
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او نامزد دخترعموی من است.
He is betrothed to my cousin.
او زیر میز پنهان شد و به (حرفهای) خواهرش و نامزد او گوش داد.
He hid under the table and eavesdropped on his sister and her fiance.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نامزد» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نامزد