to neighbor, to be a neighbor, to live next door (to)
to neighbor
to be a neighbor
to live next door
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او همسایهی فروشگاه مواد غذایی است.
He lives next door to the grocery store.
من میخواهم همسایهای باشم که همیشه به دیگران کمک میکند.
I want to be a neighbor who always helps others.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «همسایه بودن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/همسایه بودن