to make knowledgeable, to inform
این دوره به گونهای ساختاربندی شده است که شرکتکنندگان را دربارهی سواد مالی وارد سازد.
The course is structured to make knowledgeable participants about financial literacy.
او تصمیم گرفت ابتدا والدینش را به این خبر وارد سازد.
She decided to inform her parents about the news first.
to let in, to insert
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لطفاً کارت خود را در دستگاه برای شروع تراکنش وارد سازید.
Please insert your card into the machine to begin the transaction.
مدیر تصمیم گرفت تعداد بیشتری از کارمندان را به پروژه وارد سازد.
The manager decided to let in more employees to the project.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «وارد ساختن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/وارد ساختن