آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: پنج‌شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳

    وارد شدن به انگلیسی

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / vaared shodan /

    to become versed, to become informed, to become skilled (in), to become knowledgeable, to learn the ins and outs of

    to become versed

    to become informed

    to become skilled

    to become knowledgeable

    to learn the ins and outs of

    آگاهی یافتن

    او امیدوار است که به زبان‌های متعدد وارد شود.

    She hopes to become versed in multiple languages.

    دانش‌آموزان باید درباره‌ی حقوق خود وارد شوند.

    Students should become informed about their rights.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / vaared shodan /

    to arrive, to come in, to get in, to enter, to turn up

    to arrive

    to come in

    to get in

    to enter

    to turn up

    ورود کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    تازه شام را تمام کرده بودم که او وارد شد.

    I had scarcely finished dinner when he arrived.

    شکستن در و وارد شدن به خانه‌ی دیگری غیرقانونی است.

    It is unlawful to break and enter somebody else's house.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / vaared shodan /

    to be imported, to be brought in

    to be imported

    to be brought in

    واردات انجام شدن

    بسیاری از کالاها می‌توانند بدون تعرفه وارد شوند.

    Many goods can be imported without tariffs.

    میوه‌های تازه از بازارهای خارجی وارد خواهند شد.

    Fresh fruits will be brought in from overseas markets.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / vaared shodan /

    to be inflicted, to be delivered, to be levelled against (someone)

    to be inflicted

    to be delivered

    to be levelled against

    نسبت دادن

    اتهامات علیه این شرکت به‌خاطر شیوه‌های زیست‌محیطی‌اش وارد خواهد شد.

    Accusations will be levelled against the company for its environmental practices.

    انتقادات شدید بر دولت به‌خاطر سیاست‌هایش وارد خواهد شد.

    Severe criticisms will be inflicted on the government for its policies.

    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت وارد شدن

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «وارد شدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/وارد شدن

    لغات نزدیک وارد شدن

    • - وارد در استدلال
    • - وارد ساختن
    • - وارد شدن
    • - وارد شونده
    • - وارد کاری شدن
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.