to prowl, to ramble, to wander, to loiter, to roam, to meander, to hover, to piddle (away), to mill (about or around), to ambulate, to cruise, to straggle
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
در شهر پرسه زدن
to wander about the city
او بدون هدف در امتداد ساحل پرسه میزد.
He wandered aimlessly along the beach.
ما تمام روز در اطراف مدرسه پرسه زدیم.
We loitered about the school all day.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پرسه زدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پرسه زدن