جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
جستوجو
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
اطلاعات بیشتر
نرمافزار iOS
اطلاعات بیشتر
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
لغات جستوجو شده
وبلاگ
معنی و نمونهجملهها
مترادف و متضاد
پیس به انگلیسی
آخرین بهروزرسانی:
چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دارای پیسی
فونتیک فارسی
pis
صفت
afflicted with leukoderma, blotched
- صورت زن در اثر آفتابسوختگی با لکهای قرمز پیس شده بود.
- The woman's face was blotched with red patches from the sunburn.
- لک و پیس
- blotches and freckles
پیشنهاد و بهبود معانی
تبلیغات
(تبلیغات را حذف کنید)
مترادف و متضاد پیس
ابرص، پیسه
لغات نزدیک پیس
-
پیزی
-
پیژامه
- پیس
-
پیست اسکی
-
پیستون
پیشنهاد و بهبود معانی
دریافت فست دیکشنری از طریق اپاستور
دانلود مستقیم فست دیکشنری