عامیانه difficulty, misery, trouble, funk
به پیسی افتادن
to be involved in difficulty or disgrace, to flop, to be in a miserable condition
او در پیدا کردن شغل با پیسی زیادی مواجه شد.
He faced great difficulty in finding a job.
blotch, vitiligo, leukoderma, spot, skin discoloration
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دلیل دقیق پیسی مشخص نیست.
The exact cause of vitiligo is unknown.
در حال حاضر درمانی برای پیسی وجود ندارد.
There is currently no cure for vitiligo.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پیسی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پیسی