پیک به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:
  • قاصد، چارچوب
  • فونتیک فارسی

    peyk
  • اسم
    courier, messenger, emissary, dispatch, forerunner
    • - پیام فوری آن‌ها توسط پیک اسب سوار تحویل داده شد.

    • - Their urgent message was delivered by a mounted courier.
    • - پیک سفارت با چندین گزارش جدید وارد شد.

    • - The embassy courier arrived carrying several new instructions.
    • - بلبل پیک تابستان است.

    • - The nightingale is a forerunner of summer.
    • - پیک ملکه با چندین نامه‌ی مهم به شهر وارد شد.

    • - The queen's messenger entered the city carrying several important letters.
  • سهم
  • فونتیک فارسی

    pik
  • اسم
    share
    • - پیک غذا

    • - share of food
    • - پیک هرکس

    • - everyone's own share
  • عامیانه tot
  • spade
پیشنهاد و بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد پیک

لغات نزدیک پیک

پیشنهاد و بهبود معانی