bowl, porringer, pan, jackpot
کاسهای پر از میوه
a bowl full of fruits
حواستان باشد وقتی سوپ را داخل کاسه میریزید سرریز نشود.
Be careful not to slop the soup when you pour it into the bowl.
any bowl-shaped thing, cup, socket, acetabulum
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
چشم را از کاسه در آوردن
to enucleate an eye socket
آسیب به کاسه (پا) میتواند درد شدیدی ایجاد کند.
An injury to the acetabulum can cause significant pain.
گیاهشناسی calyx
کاسهی گل از جوانهی درحال رشد محافظت میکند.
The calyx of the flower protects the developing bud.
کاسهی سبزرنگ با گلبرگهای روشن تضاد زیبایی داشت.
The vibrant calyx contrasted beautifully with the bright petals.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کاسه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کاسه