جانورشناسی foal, young donkey
کرهخر با صدای بلند عرعر کرد.
The young donkey brayed loudly.
کرهخر امروز صبح زود در مزرعه به دنیا آمد.
A foal was born on the farm early this morning.
ناپسند impolite child, silly person, stupid person, asshole, son of a gun
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کرهخر در طول بحث از بدوبیراه استفاده کرد.
The impolite child used harsh insults during the argument.
کرهخر نباش؛ قبلاز حرف زدن فکر کن.
Don't be a silly person; think before you speak.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کرهخر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کرهخر